زن میانسالی مقابل من درکتابخانه مرکزی شهرنشسته است چهره ای گندمگون دارد، باخطوطی که جای پای سختی های زمان را نشان میدهد. ازهردری سخن میگوئیم. به من میگوید نمی دانم که چگونه میشود روزهای زندگی مردم را فراموش کرد.هروقت به روزهای زندگی خود درتهران نگاه می کنم، دچار دوگانگی میشوم. تعریف میکرد پارسال درسالن بزرگ ویلپنت زمانی که جمعیت را دیدم، فهمیدم که انسانیت نمرده است. دیگر احساس نمی کردم که صدایمان را کسی نمی شنود وبرنامه مریم رجوی برای آینده ایران چراغ امیدی بود که درقلبم روشن شد.همسرش که کنارش نشسته بود وتازه ازایران آمده بود با صدای آرامی گفت آرزو دارم که تا روزسفر پاسپورت من بیاید که من هم بتوانم دین خود را به مردم ادا کنم وبه دنیا نشان دهیم مردم ایران ازفقر و نابرابری و تفرقه و فرقه گرایی که این آیت شیطان های بی دین باعث آن هستند بیزارند. ازاین خامنه ای منافق تر روی کره زمین پیدانمیشود. اهل سنت را درزندانها اعدام میکنند می خواهند بگویند اینگار درایران جنگ میان شیعه و سنی است ازطرف دیگرمیزبان طالبان ها و ملاعمرها درایران میشوند. طالبان، القاعده، داعش، بوکوحرام،فقط اسم هستند،همه آنان زیرچتربزرگ همین ولی فقیه هستند. حال با توضیحات یک نفری که تازه ازایران تحت حاکمیت آخوندها زجرها کشیده بیرون آمده را شنیدید متوجه شدید چرا ویلپنت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر